چقدر زیبا خلق شده ایم با یک نام  و یک شهرت ؛ اشرف  مخلوقات0

  این بینش خود عظمت میخواهد نوعی رستگاری است ، که کمی ازآنرا بما مجانی داده اند 0 اگر بیندیشیم می فهمیم ، که چرا همه ما درابتدای عمر نورچشمی و مورد حمایتیم 0

رمز سعادت دو دنیا ، شناخت خدا و دوستی اوست0او که ما را خلیفه خود درروی زمین برگزید و سپس به عشق ما ابلیس را راند0و درانتخاب راه نیز ما را مخیر گردانید 0 و دیگر اینکه ما را وادار به دوست داشتن و دوستی خود نکرده 0 چرا ما هم  ابلیس را رد و عشق معبود را دوطرفه نکنیم0

انسانهایی که پاسخگوی عشق خدا بودند اینقدربزرگ شدند که میتوانستند برای بخشش آن موجود رانده شده واسطه شوند

از کتاب چند کلام حرف حساب

درک و دانش و بینش انسان اینقدر ضعیف و ناقص است که قادر به تشخیص راه راست انتخاب شده نیست که شیطان را به دوستی برمیگزیند0

انسانی که لایق این عشق نیست ، در نظر ابلیس هم اینقدربیقدربود که با وجود او حتی بهشت را نمیخواست ، و جهنم را به آنهمه زیبایی ترجیح داد 0

ابلیس سراغ مومن نمیرود 0 سر و کارش با انسانهای مستعد بدی است0چرا؟

چون در برابر خداپرستان قدرتی ندارد 0 و از قدرتش برانسانهای بد سرشت هم ؛ اگر استفاده نمیکرد بهتر بود0چونکه از او در بدی طوری سبقت میگیرند ؛ که به بدنامی او منجر میشود ؛ و پرونده اش ثقیلتر میشود 0

پشت پا زدن به سعادت نشان از عدم  لیاقت دارد 0 و این محصول خودخواهی ، حسادت و غرور است0

چقدر راه خدا را پیموده ایم ؟ خدایی که ما را عزیزترین وجود قرارداد ؛ آنقدرکه با وجود آنهمه کمال ، چشم برعبادت چند هزارساله بست ، و ساجد خود را چون ساجد ما نبود ، از خود  راند

بیمزد

از کتاب چندکلام حرف حساب

زیباترازهرزیبایی خالق زیبایی هاست0

نهایت عشق عرفان است0

شناخت خدا میسرنیست0

شاید تمام خلقت غیر از انسانها او را حس کرده اند که سکوت کرده اند0

ما ازعظمت کوه ،دره ،دریا ،اقیانوس ،آسمان هراس داریم0و آنها همه با هم ازعظمت خدا0

بزرگی خدا آنقدر زیباست که هر انسانی دانسته حاضر به تحمل هر گونه زجر یا قبول مرگی شده تا فقط خود را به آن

عظمت لایتناهی نزدیک سازد0رسولان ائمه و وارثان آنانند که میدانند0

از کتاب چند کلام حرف حساب

صفریعنی هیچ،

صفر فقیری است که به چشم جمع وتفریق نمی آید0حضورهزاران صفر درجمع وتفریق تاثیری ندارد اعداد کارخودشان را می کنند0آنها باهم درجمع شدن وحتی دراختلاف خود صفر را به حساب نمیاورند و نادیدش میگیرند0صفرمظلوم به دو فکر میافتد 

 یکی اینکه انتقام خود را ازاعداد در ضرب بگیرد،ضرب قدرت بالاتری دارد اعداد واقعا بزرگ شده اند اما درعمل هیچ قدرتی دربرابرصفر ندارند چرا که هیچ ضربی از پس صفر برنمی آید0صفرهزاران عدد را کنارمیزند و حاصل نهایی را به خود میدهد 0هزاران عدد در ضرب با صفردر یک چشم به هم زدن نیست و نابود میشوند0

 صفر خوب به یاد دارد که چه مایه ننگش می خواندند0به هر دانش آموخته ای که کم سواد بود می گفتند حقش صفر هم نیست0با آنکه بهترین داور بین اعداد مثبت و منفی بود که اگر او نبود اعداد خوب و بد با هم مشتبه میشدند اماریاضیات پایه علم مهندسی برای اثبات قوانینش کمترین اعداد گنگ بین دو گویا را هم اگرمیپذیرفت شرط ورودش را بزرگتراز صفراعلام میکرد

با وجود اشک وحسرت و آه سعی کرد منطقی و بزرگ باشد تا فکر دوم را نیز بررسی کند ، به او وجودی بخشیده اند که با جود خود به تهی جامعیت داد و او  را زیر پوشش خود  جا داد ، صفر با دست خالی به پوچی جان  داد و خود جان گرفت. یادش آمد که او را ازمنفی ها جدا کردند حتی یکه منفی که همسایه او بود را هم ازاو جدا کردند0  و دراذهان صفررا ازتهی و تو خالی سوا کردند0گناه صفر فقر است اما ضعفی ندارد که ازمنفی ها برترجلوه اش دادند و همین امید صفرو امتیاز وجودش شد تا سلطانی شود برای بزرگان اعداد منفی0یعنی هرچقدراعداد درمنفی ها پیشرفت کنند و بالا روند صفر صدرنشین آنهاست چنانکه بیشترین اعداد درمقابل صفر کمترین رقم هایند 0

ای صفرچشمانت را بازکن و به دنیا لبخند بزن ، تو دربین این نوع اعداد از بینهایت شان هم  سرتری همه میدانند0

ما هم صفر را قدر بدانیم گاهی خوب میدرخشد ، مثلا در نوع ماشین که صفرش بهترین است و درجای بهتر هرچقدر تعداد صفر بیشتر باشد اوضاع روبراه تراست کجا؟

 درحساب بانکی افراد و درآخر بزرگترین افراد ازصفر شروع کرده اند0حال با این تفاسیر باز باید نادیدش  گرفت؟

چشم ها را باید شست جور دیگر باید  دید

از کتاب چند کلام حرف حساب

امروز تلاشهای دیروز بایگانی ،

و فردا که نوبت حکمرانی است ؛

یادمان نرود ازچه بارورشده اند

ازچند کلام حرف حساب

عالم سرشاراز اسرارهاست

هرعالمی به فراخور دانستنیهایش ؛ تنها قادراست جزیی از یک راز را فاش کند ،

که درعالم ، عالم نام میگیرد

دانستنیهایی که کشف میشد ؛

اگر به حداکثر برسند ، باز حداقل اند

دو نفردرجنگل گم شدند؛یکی از آنها بلافاصله قید حیات را زد؛ومیخواست انگیزه مردن را دردیگری هم تقویت کند؛که ناگهان با دیدن شیری مهاجم خیالش راحت شد0اما اینقدریاس وعجزوشکست درچهره اش نمایان بود که شیرفکرخوردنش را ازسربه درکرد0چون ازتصورخوردن اینهمه بزدلی حالش به هم می خورد؛نه تنها لذتی نمی بردبلکه ذلت آور بود برای یک شیرکه مردارخواری کند؛وازروی تن لش اوکه معلوم نبودغش کرد یا مرده ردشد0ودیگری را برای خوردن برگزید0 با حمله شیرآن قدرتمند محکم وباهوش چوب را طوری لای سنگ گذاشت که با یورش شیر،آخرین پرش با آخرین غرش اوعجین شد0وازچوب تنها دوسرآن درزیروروی سینه شیردیده می شد وشیرطعمه اوشد0فکراوسلاحش بود سلاحی که برقدرت سلطان جنگل غلبه کرد

از کتاب چند کلام حرف حساب

 ما نمیدانیم

                 و تا دانسته هایمان تکمیل شود؛

                                                                       مبهم دیگری قد علم میکند

از کتاب چند کلام حرف حساب

کائنات مملو از اسرار هاست

و حداکثر قدرت بشر

کشف

حداقل معلوماتی از این رازهاست

از کتاب چند کلام حرف حساب

تمدن ماحصل قدرت زن باتقواست

و سقوط مقدمه صعود

نشان قدرت مردان داناست

ازکتاب چند کلام حرف حساب