یگانه دوست،اوست | ||
سه تن ا زخوبان یکتاپرست ،که با لبخندشان ،مهربانی ر ا تفسیر می کردند، نصیب من شدند0وقتی ا ز در ایمان عملا ظاهرشدند گویی جلوه ای از خدا را می دیدم0به شدت به من ابراز علاقه می کردند ، طوریکه من احیا می شدم نه ارضا0یکی از آنها شریفه نام داشت ، و چقدر شریف بود 00فقط یک نکته را نمی دانست که چرا اینهمه مرا دوست دارد ، و من بی تفاوتم 0و دیگری شعله ؛ شعله ای از محبت افروخته بود ، که گرمای محصولش ، دنیا را زینت می بخشید 0با اینکه امیدش رازنده به گور کرده بودند ؛ اما هنوز گرما داشت 0بی آنکه بانکی در کار باشد ، او خود به حساب محبت ؛ صمیمیت واریز میکرد 0 گویی تمام زیبایی ها را چیده بود ، تا به آن بی قدر قدرنشناس تقدیم کند 0 و در مقابل عایدش چه بود ؟ننگ زمین ، مولد پستی ؛ پس از گرفتن نیازش ، آنچنان در را محکم بست که انگشتان شعله لای در ماند ، طوریکه در درهم گره خورد و باز نشد 0 و بعد که معجزه آفرین التیام یافت ، با همان دست میوه ای را بلند کرد که به او بدهد ،ناگهان یادش آمد که او محبت شعله را دوست ندارد 0 شعله میوه را خشکانید و نگه داشت ، با تصور اینکه روزگار درستمی شود0سومی سحر بود0 از رنگ مقنعه اش تا رنگ چهره اش که از جنس برگه کاغذ بود ، فاصله ای نبود 0 گویی نشاناز میل به خدا گرایی بود 0چقدر خداوند دوست داشتنی است ، چونکه تمام زیبایی ها کار اوست ؛ حتی دادن چشم بصیرت0 برای سحر که ناخودآگاهمسبب ارتباط من با خدا بود ،نوشتم : طلوع شمس ؛ تولد شادی است که بعد از تاریکی پر از یاس و ترس ، به هستی امید می بخشد ؛ و این طلوع نور ؛آغاز شکوفایی و حیات روز است ؛ که اینهمه وجود پرمعنای خویش را از سحر می گیرد0حال دانستی که چرا سحر اینقدرزیباست ؛ و زیبای او را به تکلم با خدا پیوند زده اند ؛ وقتی انسان بیدار می شود درک می کند 0 سحر را نمی توانترجمه کرد ؛ که شیرینی خوابش بی نظیر ؛ آنچنان که رها کردنش ناخوشایند ؛ و لذت بیداریش ؛ فیض عبادت است ، وحال خوشی ، که تنها سحر خیزان دانند و بسازکتاب چند کلام حرف حساب [ جمعه 91/4/2 ] [ 3:44 صبح ] [ مهین قلاوند ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |