یگانه دوست،اوست | ||
ستاره از آسمان به زمین کوچ کرد و به فرمان سیال و سیار تقدیر بدست ستار سپرده شد0 ستار او را تور و سپس مستور کرد 0 پنهان کردنی از نوع دفن کردن0ستار احساس را در ستاره پاک طینت کشت 0 و به خود می بالید که صاحب کمال و جمال دیوانه اش شده 0 دخترک معصوم و فرزانه برای بهبود به پرفسور ، روانپزشک و روانکاوهای دارای شهرت جهانی معرفی شد0در نهایت معلوم شد تنها ستاره نیست که ه اضافه تر از ستار داشت 0 چه بسیار دخترانی که ه اضافه تر از پسران داشتند0 حمیده از حمید ، سعیده از سعید ، نادره از نادر ، فرزانه از فرزان ، امینه از امین ....... که این ه در زبان بین المللی Hنوشته میشد 0 و با کمی دقت مشخص شد :H اولین واژه Heartست و این همان قلبی بود ؛ که دختران اضافه تر داشتند 0احساس پاک و معصومانه ای که اگر ؛ از آن بدرستی استفاده میشد همه به آرامش میرسیدند و معنای این اسامیحفظ و جاری میشد 0سابقا حمید ستوده شده ، سعید خوشبخت ، فرزانه دانا ، امین معتمد و ستاره هم که بر ما ، ستار نیست درک بالاتری میطلبد 0 ستاره همخانه ماه و مهتاب بود 0 همه آرزو دارند ستاره شوند 0 باز هم به حق رسیدیم کمال مطلق شایسته ستایش است و بس0 از فرزانگی و معصومیت ستاره اینرا بگویم 0 که اطراف ستاره دو مرد بود : یکی فرشته و دیگری ماه ؛ برای همین او ستار را جوانمرد میپنداشت0 اکنون نیز احساس شکست نمیکرد 0 زیرا یگانه بی بدیل را بینهایت می پرستید چرا که آن تنها دوست واقعی همه ، به او زنی را نشان داد که 30 سال جوانی اش را به پای تک فرزندش عاشقانه ریخت و بعد از تکامل امین مادر بیخبر رفت 0 او آن منبع مهربانی را در ازای یک انتخاب اشتباه رها کرد 0 که با اینکار آتش به خرمن خود و امید مادر زد 0 دنیا آنچنان حقی بابت ظلمش ، در کفه اش نهاد که حتی با استیفای او از زندگی هم موافقت نکرد 0 مادر می نویسد از اینکه مرا ترک کردی مطمئن بودم شکست می خوری 0 چونکه با وجود تو هرگز حتی یک لحظه هم ، به خود نیندیشیدم 0 احساس و عشق حق ی در دنیا دارد که هرگز پایمال نمی شود تنها ظلمی که در دنیا حسابرسی میشود حتی به دقت هم نیازی نیست اینقدر واضح حق خود را می گیرد که همه را خبردار می کند دلم خوش بود به اینکه موفق شدم دنیا را آنطور که خواستی ، برایت ساختم0 در تمام شبهایی که نبودی نخوابیدم 0 می دانستم به بن بست می رسی 0 پشت پا زدن به بخت ، شاید که کفر است ، از نوع پشت کردن به بهشت از ابلیس ، که آدمی را همزاد فلاکت می کند 0 وحشتم از این بود که ، خود کشی کنی0 برای همین تمام تن دعا شدم ، برای بقایت0 تقصیر کسی نبود 0 بپذیر خطا کردی ، تا بتوانی خود را ببخشی 0 قبول کن اینها تاوان له کردن قلبی بود که برای تو در سینه من می تپید 0 و داغدار کردن اندیشه ای که صاحب خود را فراموش کرده و در خدمت سعادت تو بود مرده بودم ، زنده شدم وقتی فهمیدم که ، پسرم هست 0 و از آن زمان نگرانی از خانه ام رخت بربست 0 فرصتی دیگر دادنت ، همینکه به انتها نرسیدی 0 یادت هست نوشته بودی ! مادرم مهین نگین زمین0 و آنرا چنان خط زده بودی که من تا 4 صبح برگه را زیر و زبر کردم تا بفهمم راز دلت چیست 0 تنها برای اینکه خوشبختت کنم 0
مرکز احساسات قلب است0 یکی دارد و دیگری ندارد که خون دل خوردن را باورندارد چرا که دوست داشتن ؛ را دوست ندارد ، با همه تفاصیل نمی خواهم بگویم : من یک بت پرستم که شایسته هر عذابی هستم ، بلکه می گویم : گر چه امروز سراسر غم است ؛ ولی فردا همه از آن من است
ازکتاب چند کلام حرف حساب [ شنبه 91/4/10 ] [ 11:14 صبح ] [ مهین قلاوند ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |