یگانه دوست،اوست | ||
منتظر میشوم تا شب تاریک شود ، طوریکه هیچ روشنایی وجود ندارد و هویت شب نمایان میشود0 کوچکترین نوری نبود 0 چشمان من زیر لایه ضخیمی از تار و پود به نور دانه های کوچک یاقوتی که نخی از میان دل خود عبور داده بودند ، خیره ماند0 نمیخواستم چشمانم را ببندم 0 دوست داشتم به این نور نگاه کنم ؛ چه لذتی داشت اینهمه شفافیت و درخشش شبتابی که گویی قبل از من به رختخواب خزیده بود 0 نه تنها زیبا بلکه بی ریا ، مهربان صادق و پاک بود 0 بگذار بگویم این سعادت از کجا نصیب من شده بود ؛ شبتاب از کعبه خودش را به زوار میرساند ؛ و داخل سوغاتی ها خود را جا میدهد0همینکه من به دیدن مسافر خانه خدا رفتم 0 به من عطایش کردند 0 خوشحالم ، چه نصیبی ! خوش یمن است ؛ فکر میکنم نتوانم زیبایی اش را تصویر کنم 0 در روز متواضع کنار همه تسبیح ها ؛ و شب که همه خوابند از لاک خود بیرون می آید 0 با گویش زیبا در کلام پر معنا قرب را بخشیدند به ما من نیز سعادتمندم تا وقتیکه نخوابیده ام
ازکتاب چند کلام حرف حساب [ پنج شنبه 91/4/1 ] [ 8:24 عصر ] [ مهین قلاوند ]
انسانها به جای هم یا در موقعیت دیگری خوشبختی را تصویر میکننند 0 چرا ؟انسان با بدست آوردن خواسته هایش هر چند بالاتر از حد تصورشان ، اما هنوز احساس خوشبختی نمیکنند ، چرا ؟چون کمبود انسان رویاهایش نیست 0چون این خواسته ها محدودند 0در صورتیکه خواسته انسان بی حد و حصر است که این ، مختص ذات الهی است0اوست که جانشین همه نداشتن هاست0فقط چون انسان از این موضوع بی خبر است ، به هر دری میزند تا موفق میشود ؛ ولی در هیچ موفقیتی ، احساس رضایت و خوشبختی نمیکند -ازکتاب چند کلام حرف حساب [ پنج شنبه 91/4/1 ] [ 8:12 عصر ] [ مهین قلاوند ]
می دانی سابقا زبان من چه بود ؟ مهربانی ، لبخند، صمیمیت و پیوسته خوبی0 اما چه کسی میخواهد بداند ؛ اکنون چه خبر ؟ میگویم ، من هنوز هم از دروغ بیزارم 0 و از سمت و سوی هر کسی که به من میگوید خاموش باش ، گوشم کر میشود0 اما دیگر چه سود؛ برنده شدند 0 گویی راستی دروغ گفتن است ؛ جایی که دروغ جایز است 0 صداقت یعنی صدا قطع0روزگار و آدمیانش چه بخیلند 0 آنها مهربانی را بر دلم جراحی کرده اند کاش 000 افسوس 000 دیگر نمیدانم چه بگویم ؟! بمن میگویند عقل کل؛ امابا تفویض صداقت حس میکنم عقلم ، کل شده است
ازکتاب چند کلام حرف حساب [ پنج شنبه 91/4/1 ] [ 8:6 عصر ] [ مهین قلاوند ]
آسمان پیوسته نظاره گرو زندگی همچنان در گذرو ما شادان در کنار یکدیگر ؛تا اینکه جریان دگرسرآغاز مسیر دگر شد0سرنوشت دگرگونانسان را از سکوندر یک مسیر بیرون آورد0باران باریدن گرفتو هر یک از ما مسیر خود را انتخاب کردو فراق معنی گرفت0باران خوردخورد بر گونه های زمین داشت شلاق زدن را امتحان میکرد ،که گویی قدرت تصمیم گیری را در منگنه ای ،لای رگبار زمان و صدای مهیب آسمان قرار داد0که ما هر یک برای ادامه مسیر خویش ؛خیس شدن را مشکل میدیدیم0و ترس جای مقاومت را گرفت ؛که مسیر را انحنا داد0و ما هنوز ندانسته ایم که قربانی چه هستیم؟عقل ناکامل ، صبر محدود، یا ترس بیجااز کتاب چند کلام حرف حساب [ پنج شنبه 91/4/1 ] [ 7:47 عصر ] [ مهین قلاوند ]
زمان زینت زندگی زوال یافت 0 افسوس ! دیگر چیزی برای بقا نمانده 0 اینجاست که توکل مفهوم می یابد0 با اینکه رنجور ، فرسوده ، ناتوان شده ، نه نایی برای نالیدن و نه پایی برای ایستادن0 عصای بیهودگی را پس میزند ، و دست بر شانه انتظار ، بر اعتماد تکیه میکند - و چشمان خود را پاک میکند0 بغض آلوده می گوید ؛ ما دو دنیا داریم
ازکتاب چند کلام حرف حساب
[ پنج شنبه 91/4/1 ] [ 7:43 عصر ] [ مهین قلاوند ]
آن سان که بالاترین شگرد هستی انسان، و بالاترین انسان پیام آوران وحی ، که نماد حقیقتند0 آنان که از خالق خلقت تام گرفته اند؛آنچنانکه در تمامی اعصار ، بی آنکه حضور داشته باشند 0 بی تردید قابل تقدیس اند0 چرا که منبع مهرگستر ،آنها را فرستاده قرار داده که اگر به حال خود میگذاشت انسان میشدند ، کم دانش و بیش بی دانش 0 تنها یکی از مقربین برگزیده که اجازه کلام با حق را داشت جایی انسان شد، و به اندازه بینش انسان ، خطاب به محور هستی : دوست دارم ببینمت! و کوه طوراز دیدنش ، آیا متلاشی شد ؟ و هزاران بهانه بنی اسرائیلی به سبب گزافه گویی و گزافه خواهی راهی جهنم شدند0 آرزویمان درست حرف زدن و درست خواستن باشد0 که هلاک نشویم ، صخره جهنم نشویم 0 اشتباه آدمیان کوه طور را ؛ آیا قربانی کرد ؟ یا قسمت او چنین بود ؟! ازکتاب چند کلام حرف حساب [ پنج شنبه 91/4/1 ] [ 7:31 عصر ] [ مهین قلاوند ]
شـُکر شـِکر نـِعـَـمی که دادار اعظم ، در قدر به قدرِ ما نهاده0 تنها چشمی می باید0 همه تن چشم شویم ؛ خیره به دنبال حقیقت 0 شاید هم به اوج دانایی رسیدیم و دو حرف اول حقیقت را یافتیم
از کتاب چند کلام حرف حساب [ پنج شنبه 91/4/1 ] [ 7:20 عصر ] [ مهین قلاوند ]
قسم به قلم چه خدمتها که قلم تا آخرین نفس به بشر کرده0 بی آنکه از او بپرسند ؛ مایلی ؟ و قلم به قسم یاد میکند0 در سوگندنامه های قضاوت و شفاعت ، و هزاران سرنوشت را قلم نوشت0 دنیا را بی قلم تصور کنید0 آیا میتوانید حتی یک گام بردارید ؟ چه چیزی جای آنرا میتواند بگیرد ؟ حق او چه پاداشی است ؟
از کتاب چندکلام حرف حساب [ پنج شنبه 91/4/1 ] [ 7:15 عصر ] [ مهین قلاوند ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |