یگانه دوست،اوست | ||
من تصور می کنم خاک ؛ جای پای های غمگینی است 0و افلاک ؛ درک تنهایی اوباران گریه های او ،تمثیلی ازآب چشمانشازکتاب چند کلام حرف حساب [ دوشنبه 91/4/5 ] [ 1:33 صبح ] [ مهین قلاوند ]
من با سختی خو گرفته ام 0 اگر سختی را از زندگیم بردارند ، دیگر قادر به ادامه حیات نیستم0 تصور می کنم خوب زیستن و رضایت ؛ افسانه است0 اما قشنگ است رویا ؛ دیگران وقتی می گویند 0 رویای من ، مرگ کابوس من است
ازکتاب چند کلام حرف حساب [ دوشنبه 91/4/5 ] [ 1:26 صبح ] [ مهین قلاوند ]
موسم تولد طبیعت و طلوع شادیها ،
پدر در قابی از جنس خاک ، مسکن گزید
ازکتاب چند کلام حرف حساب [ دوشنبه 91/4/5 ] [ 1:14 صبح ] [ مهین قلاوند ]
من هیچ دلم نمی خواهد بر سپیدی کاغذ ناخوشایندی بنگارم 0 هیچ دلم نمی خواهد بر برگه ای به این نازکی و لطافت گریه کنم0 اما واقعیات مرا محاصره کرده اند 0 و من این واقعیات تلخ را در راستای امیدم بیان می کنم0 می نگارم اما دل دریایی من امید را به انتظار نشسته 0 چه معما برانگیز است وقتی هیچ نشانی از خوشبختی نیست اما انتظار و امید می خواهند از شرمندگی رویای من درآیند 0 خودم هم به عمق نمی روم ولی گذشت هم ندارم (نمی گذرم) 0 جایی که نور نیست اما دریایی از نور را برای خودم آرزومندم
ازکتاب چند کلام حرف حساب [ دوشنبه 91/4/5 ] [ 1:10 صبح ] [ مهین قلاوند ]
روزها رویاشب ها رعب ها و وحشت کابوسباد آرامش را با خود به یغما بردبی اساس بر سر هیچکاش تاوانی در کار بودحال هم پایان نیستتنها کمی شهامت زندگی را خوب می گرداند -ازکتاب چند کلام حرف حساب [ دوشنبه 91/4/5 ] [ 12:51 صبح ] [ مهین قلاوند ]
من هر شب مثل امشب دیر می آسایم همیشه تا سپیده با سحر پلکهایم گهی خوابند و گه با کابوس و رویایند چنانکه تهی از ذوق و سرشار از های هایند
ازکتاب چند کلام حرف حساب [ یکشنبه 91/4/4 ] [ 12:14 صبح ] [ مهین قلاوند ]
چه حیف برای این همه عمر زندگانی جوانی روزهای خوب خدا چه حیف برای هر صبح که چشمانم را باز می کنم و می بینم روزهایم هماره تکراری است و اصرار دارم زمان به نور شبیه شود سریع رود شاید به امید آنکه در یک روز تمام امید جاری شود کاشکی دوست را می یافتیم رهایش نمی کردیم کفشهایی که بوی رفتن داشت کاش هرگز به پا نمی کردیم
ازکتاب چند کلام حرف حساب [ شنبه 91/4/3 ] [ 11:11 عصر ] [ مهین قلاوند ]
من در خطوط ماهدر اندیشه ماهتو را خواب دیده امآنقدر به حرفهایت زل زدمکه بند قلبم ورم کردباز شد و سپس گره خوردو چشم هایم بی هیچ تغییر ورق خوردازکتاب چند کلام حرف حساب [ شنبه 91/4/3 ] [ 10:39 عصر ] [ مهین قلاوند ]
من به تو اندیشیده امو هاله ماه ر ا در خواب دیده امماه گویی تمام آسمان را با خودبه پشت پنجره ما آورده بودچه لذتی داشت نجوای با اواما فضای آن ابها می داشتدلگیر مثل نگرانی و قصه پر غصهازکتاب چند کلام حرف حساب [ شنبه 91/4/3 ] [ 9:34 عصر ] [ مهین قلاوند ]
غروب بود و شب در راه روزها تکرار و نگاه من به ماه که چرا چنین رفت ؟ چه حکمتی است در این نگاه در قضا در فردا
ازکتاب چند کلام حرف حساب
[ شنبه 91/4/3 ] [ 9:26 عصر ] [ مهین قلاوند ]
|
||
[ طراح قالب : پیچک ] [ Weblog Themes By : Pichak.net ] |